سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چکه چکه انتظار 54

هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 

تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات 

ا للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم  

مسجد مقدس جمکران...حیاط خیلی شلوغه...داخل هم تقریبا شلوغه....نزدیک اذان مغرب

صدای اذان پیچید...و همه هجوم بردن به سمت حیاط برای افطار

نماز جماعت در سه صفِ نه چندان بلند برگزار شد!

تردید، جای باورهایمان را تنگ کرده است. اگر وعده خداوند، این اندازه قطعی نبود و اگر پیامبران و امامان و تمام مردان صادق تاریخ تا این اندازه بر ظهور مرد عدالت، اصرار نکرده بودند، چه بسا این باور را نیز با هزار تفسیر و تأویل، فراموش کرده بودیم و پشت دیوارهای چون و چراهایمان جا گذاشته بودیم...
از حضرت آدم(ص) تا پیامبر اسلام(ص) تا امروز که ماییم، همگی منتظریم و از همه منتظر تر خود امام زمان(عج) است. اما آن چه ماییم و آن چه آنان هستند، کمتر شباهتی به هم دارد ؛ مایی که تن سپرده ایم به روزگار و دل سپرده ایم به آرزوهایمان...

هر آن برای تعجیل در دیدارت دعای فرج میخوانیم... به امید آن روز...

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظا

 وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا 

+نبودنِ تو به معنایِ نبودنت نیست،مثل ما که بودنمان به معنایِ بودن...

 

عیدتون مبارک بچه ها:)


[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 2:39 عصر ] [ منتظرالمهدی ] [ نظر ]

چکه چکه انتظار 53

هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 

بسم الله الرحمن الرحیم

تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سخنرانی :

با نگاهى گذرا به شرح حال کسانى که در طىّ دوران غیبت کبراى مولا امام زمان(علیه السلام)، سعادت شرفیابى به حضور مقدّسش را داشته، یا از کرامات و معجزات و عنایات خاصّه آن حضرت بهره مند گشته اند، مى توان دریافت که بیشترین و مهمترین عامل در حصول این توفیق الهى، همان توجه قلبى و مواظبت هاى عملى و رعایت تقوى و استمرار برگونه اى خاص، از عبادت خداوند و اطاعت اولیائش بوده است. با این همه نقش زمان هایى خاص، چون شب هاى جمعه، نیمه شعبان، نیمه رجب، و مکان هایى خاص، چون مکه مکرمه، مسجد سهله و مسجد جمکران، براى حصول دیدار قائم آل محمد(علیه السلام) و بهره مندى از عنایات و الطاف آن حضرت، نباید نادیده گرفته شود.

داستان :


در حله شخصى به نام اسماعیل بن حسن هرقلى بود (هرقل نام روستایى است) .
پسر او شمس الدین فرمود: پدرم نقل کرد: در زمـان جوانى در ران چپم دملى که آن را توثه مى گویند, به اندازه دست یک انسان ، ظاهر شد.در هـر فـصـل بـهـار مى ترکید و از آن خون و چرک خارج مى شد ، این ناراحتى مرا از هر کارى باز مى داشت .
به حله آمدم و به خدمت رضى الدین على ، سید بن طاووس رسیده و از این ناراحتى شکایت نمودم . سـیـد جـراحـان حـله را حاضر نمود.
ایشان مرا معاینه کردند و همگى گفتند: این دمل روى رگ حـساسى است و علاج آن جز بریدن نیست . اگر این را ببریم شاید رگ بریده شود و در این صورت اسماعیل زنده نخواهد ماند ، لذا به جهت وجود این خطر عظیم دست به چنین کارى نمى زنیم .
سـیـد بـن طـاووس فرمود: من به بغداد مى روم ، در حله باش تا تو را همراه خود ببرم و به اطباء و جراحان بغداد نشان دهم ، شاید ایشان علاجى بنمایند.بـا هـم بـه بغداد رفتیم . سید اطباء را خواست و آنها همان تشخیص را دادند و از معالجه من ناامید شدند.
آنـگـاه ، سـیـد بـن طـاووس به من فرمود: در شریعت اسلام ، امثال تو مى توانند با این لباسها نماز بخوانند ، ولى سعى کن خودت را از خون پاک کنى .
بعد از آن عرض کردم : حال که تا بغداد آمده ام ، بهتر است به زیارت عسکریین (ع) درسامرا مشرف شوم و از آن جا به حله برگردم .وقـتـى سید بن طاووس این سخن را شنید ، پسندید . من هم لباسها و پولى که همراه داشتم  به او سپردم و روانه شدم .
چون به سامرا رسیدم ، داخل حرم عسکریین (ع) شده ، زیارت کردم و بعد به سرداب مقدس مشرف گـردیـدم .
به خداوند عالم استغاثه نمودم و حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف را شفیع خود قرار دادم .مقدارى از شب را در آن جا به سر بردم و تا روزپنج شنبه در سامرا ماندم .آن روز به دجله رفته ، غسل کردم و لباس پاکیزه اى براى زیارت پوشیدم و آفتابه اى که همراهم بود ، پر از آب کرده برگشتم تا به در حصار شهر سامرا رسیدم .
نـاگـاه ، چـهـار نفر سواره مشاهده کردم که از حصار بیرون آمدند.گمان من آن بود که ایشان از شرفاء و بزرگان اعرابند که صاحبان گوسفند هستند و گله ایشان در آن حوالى مى باشد.وقـتـى بـه نـزدیک آنها رسیدم ، دیدم دو نفر از ایشان جوان و یکى پیرمرد است که نقاب انداخته و دیگرى بسیار با هیبت و فرجیه به تن داشت (لباس مخصوصى است که درآن زمان ها روى لباسها مى پوشیدند) و در آن شمشیرى حمایل کرده بود.
آن سوارهانیز شمشیر به همراه داشتند . پیرمرد نقاب دار, نیزه اى در دست داشت و در سمت راست راه ایستاده بود و آن دو جوان در سمت چپ ایستاده بودند.صاحب فرجیه ، وسط راه ایستاد . سوارها سلام کردند و من جواب سلام ایشان رادادم .آنگاه صاحب فرجیه به من فرمود: فردا به نزد اهل و عیال خود خواهى رفت ؟ عرض کردم : بلى .
فرمود: پیش بیا تا آن چیزى که تو را به درد و الم وا مى دارد ، ببینم .من از این که به بدنم دست بزند کراهت داشتم ، زیرا تازه از آب بیرون آمده بودم وپیراهنم هنوز تر بود . با این احوال اطاعت کرده ، نزد او رفتم .چـون بـه نزد او رسیدم ، آن سوار (صاحب فرجیه) خم شد و دوش مرا گرفت و دست خود را روى زخم گذاشت و فشار داد ، به طورى که به درد آمد و بعد روى اسب نشست .آن پیرمرد گفت : رستگار شدى اى اسماعیل . گفتم : ما و شما ان شاءاللّه همه رستگاریم .و از این که پیرمرد اسم مرا مى داند تعجب کردم ! بعد از آن پیرمرد گفت : این بزرگوار امام عصر تو است . مـن پـیـش او رفـتـم و پـاهاى مبارکش را بوسیدم . حضرت اسب خود را راند و من نیز در رکابش مى رفتم .
فرمود: برگرد . عرض کردم : هرگز از حضورتان جدا نمى شوم . فرمود: مصلحت در آن است که برگردى . باز عرض کردم : از شما جدا نمى شوم .
در این جا آن پیرمرد گفت : اى اسماعیل آیا شرم ندارى که امام زمانت دو مرتبه فرمود برگرد و تو فرمان او را مخالفت مى کنى ؟ پـس از ایـن سخن ایستادم و آن حضرت چند گامى دور شدند و به من التفاتى کردند وبـعد هم با اصحاب خود تشریف بردند تا از نظرم غایب شدند.من در آن حال از جدایى ایشان تأسف خوردم و ساعتى متحیر ماندم و بر زمین نشستم .
بعد از آن به حرم عسکریین (ع) مراجعت نمودم .
خدام اطراف من جمع شدند و مرا دگرگون دیدند.
گفتند: چه اتفاقى افتاده است ؟ آیا کسى با تو جنگ و نزاعى کرده است ؟ گفتم : نه ، آیا آن سوارهایى که بر حصار بودند شناختید؟ گفتند: آنها شرفاء و صاحبان گوسفندانند.گفتم : نه ، بلکه یکى از آنها امام عصر (ع ) بود.
گفتند: آن پیرمرد یا کسى که فرجیه به تن داشت امام عصر (ع) بود؟ گفتم : آن که فرجیه به تن داشت .
گفتند: جراحت خود را به او نشان داده اى ؟ گـفـتـم : آن بزرگوار به دست مبارکش آن را گرفت و فشار داد, به طورى که به درد آمد وپاى خـود را بـیـرون آوردم کـه آن محل را به ایشان نشان دهم ، دیدم از دمل و جراحت اثرى نیست .از کثرت تعجب و حیرت ، شک کردم که دمل در کدام پاى من بود . پاى دیگرم را نیز بیرون آوردم ، باز هم اثرى نبود.
چـون مـردم ایـن مـطلب را مشاهده کردند ، به من هجوم آوردند و لباسم را قطعه قطعه کردند و جـهـت تبرک بردند و به طورى ازدحام کردند که نزدیک بود پایمال شوم .


(برکات حضرت ولی عصر (عج) خلاصه العبقری الحسان ، نویسنده : علی اکبر نهاوندی)



دعای آخر :


هرکسی می تونه عاجزانه خواهش می کنم برام دعا کنه...

بچه ها! دعا کنید برام.... یه مشکلاتی پیش اومده دعا کنید به خیر  و خوبی بگذره:((((((
همین!


پذیرایی :

داستان هایی از تشرفات


[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 2:37 عصر ] [ منتظرالمهدی ] [ نظر ]

چکه چکه انتظار 52

هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 

تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات 

ا للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

فکر میکنید ظهور نزدیکه؟ اصلا میتونید روز ظهور رو تصور کنید؟ میتونید تجسم کنید که ظهور اونقــــــــدر نزدیکه که ما هم میتونیم جمال آقا رو ببینیم؟

یکی از دلایلی که زمینه ساز تاخیر در ظهور شده همین تفکر اکثر مسلمونا هست که فکر میکنند ظهور نزدیک نیست! یعنی هنوز نتونستیم نزدیک بودنش رو باور کنیم ....

اینجا مطلب قشنگی خوندم که:

اگر ظهور امام زمان را را در دسترس و نزدیک به خود بدانیم و آن را برای زمانهای آینده و مردم آینده تصور ننمائیم و طبق فرمایشات خاندان عصمت (ع)آن را نزدیک ببینیم و در این جهت حداقل افکار عمومی شیعیان یکپارچه شود و ظهور آن حضرت به سرعت و حتی با عجله فراخواهد رسید.

فکر غلط ما این است که ظهور امام زمان (عج) را خیلی دور تصور می کنیم و بسیار شنیده ایم بر زبان مردم جاری شده است که  حالا خیلی مانده که امام زمان (عج) ظهور بفرماید و هنوز مردم آماده نیستند.

چنانچه مسلمین خصوصاً شیعیان و حتی جوامع بشری این طرز فکر را تصحیح نمایند. تحولی عظیم در آنان به سمت ظهور امام عصر (ع) به وجود خواهد آمد و دشمنان جامعه بشری از چهارده قرن پیش که خداوند آخرین پیامبر خویش را فرستاد با خود اندیشیدند اگر تعالیم آن حضرت توسط جانشینان معصومش که اولین آنها علی بن ابیطالب (ع) و آخرین آنها حضرت مهدی (ع) است بر جامعه پیاده شود. افکار مردم از نقطه صفر به اوج معنویت و شناخت حق خواهد رسید و پس از دو الی سه قرن تمام جهان تحت سیطره فکری آنان آمده و همه مردم دنیا خداشناس خواهند شد و جهانیان برای همیشه از شر هواهای نفسانی و شیطانی رهایی خواهند یافت و دیگر جائی برای اجرای هواهای نفسانی و ریاستهای باطل باقی نخواهد ماند.

هر آن برای تعجیل در دیدارت دعای فرج میخوانیم... به امید آن روز...

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظا

 وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا

* بفرمایید پذیرایی

*بیاید با خودمون قرار بذاریم که تا آخر این مهمونی سر افطار اول از همه به یاد آقامون باشیم...


[ سه شنبه 90/5/11 ] [ 6:31 عصر ] [ منتظرالمهدی ] [ نظر ]

چکه چکه انتظار 51

 

هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات

ا للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


 درد دل با امام زمان ( عج )


اماما، عاشق توییم و دوستدار دوستاران تو و خاک پاى منتظران تو، اما فسوسا که خود، خانه دل را براى انتظار تو مهیا نساخته ایم .
اماما، با مژگان نروبیده ایم گرد راه را، با اشک ، نشسته ایم غبار دل را.
اماما، نروبیده ایم غبار گناه از دل ، اما عاشقیم ، نمى دانیم این عشق سوزان ، در کجاى جانمان جاى گرفته که بى تابمان کرده .
اماما، شرمنده ایم که خانه دل را براى حکمرانى تو، پاک نساخته ایم .
اماما، از کاروان عاشقان تو، عقب مانده ایم . مرکب راهوار نداریم که به این کاروان شورانگیز، دست یابیم .
اماما، راه ، پیچاپیچ است و پر از گردنه هاى هراس انگیز، ما، بى پا افزار و توشه ، سرگردان .
اماما، خمینى آمد و گزید و برد و ما پس مانده ها و وازده ها، ترسیم که هیچگاه به آن آستان جلال راه نیابیم و غبار شویم و در هوا معلق و سرگردان ، نه آرامشى ، نه قرارى ، نه پناهى و نه منزلى .
اماما، بیم آن را داریم در عمق شب ، گم شویم و گرفتار رهزنان .
اماما، مى دانیم که خود، خود را به وادى هول انگیز بلا افکنده ایم ، اما هنوز، کورسویى از چراغ عشق ، در جانمان سو سو مى زند.



اماما، دریا آشنایان ، به عمق دریاى عشق فرو رفتند و ما در ساحل مانده ایم ، نه چشمى که آن همه زیبایى را ببینیم و نه انسى با امواج که با آنها در آمیزیم و نه پرتوى از عشق که به جان حقیقت راه یابیم .
اماما، عشق ، رخى نمود و جلوه اى کرد، ولى ما سرگرم بودیم و از شربت گواراى عشق ، ما را بهره اى نرسد.


اماما، نسیم عشق وزید و ما در غفلت بودیم ، اینکه بى نصیبى از نسیم عشق ، چگونه از این بیابان آتشناک رهایى یابیم و جانهاى پژمرده خود را با نسیم دل انگیز صبح ، شاداب کنیم .
اماما، راه دشوار است و رهزن ، بسیار و عجبا همه در لباس مهر و محبت و راهنما و دل مى سوزانند و به نرمى و گرمى ، راه مى بندند که ما راه مى نمایانیم .


ایمان آوردیم که فریاد تو، نداى حیات بخش نو، مهرورزیهاى تو، کران تا به کران را در خواهد نوردید و فوج فوج ، به سوى تو خواهند آمد و تو را چو نگینى در آغوش خواهند گرفت .
اماما، نسیمى از بوستان عشق تو، در این ملک وزید، حیات آفرید، مردگان را زنده کرد و شورى عظیم انگیخت ، اگر خدا لطف کند و تو از پرده به درآیى و پا در این ملک گذارى و آن نسیم دل انگیز، شبان و روزان بوزد، چه خواهد شد؟ آیا مرگ هم معنى خواهد داشت ؟ یا همه چیز و همه کس ‍ به آب حیات دست خواهند یافت و رقصان و پاى کوبان به سوى وادى ایمن ، وادى بى خزان ، وادى بى مرگ ، ره خواهند سپرد و در آن سرزمین بى گزند، جاودانه خواهند زیست .
اماما، به عشق تو، صفحه صفحه این صحیفه را نگاشته ایم و با اشک فراق تو آن را آراسته ایم ، امید آن داریم که به جمع ما، از سر مهر نظر افکنى و در هنگامه ها راهمان بنمایى .




[ سه شنبه 90/5/4 ] [ 11:1 صبح ] [ منتظرالمهدی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
اینجا کجاست؟

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 104126

Read more: http://www.iranpardis.com/showthread.php?t=58837#ixzz0bZWErr7M